من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر، از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی تو همایی و من خستة بیچاره گدای پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم ور جوابم ندهی میرسدت کبر و منی مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
قالب: غزلِ اجتماعی * به خون گر کشی خاک من دشمن من بجوشد گل اندر گل از گلشن من خاک: مجاز از سرزمین به خون کشیدن: کنایه از کشتن و نابود کردن گل: استعاره از جوانان، شهدا، امید گل اندر گل: کنایه از فراوان خاک، گل، گلشن: تناسب واج آرایی «گ» گلشن: گار، استعاره از میهن معنی: ای دشمن من! اگر بخواهی سرزمینم را به خون بکشی و آن را نیست و نابود کنی! جوانان زیادی هستند که در این سرزمین آمادة رویارویی با تو و شهادت هستند.
درباره این سایت